پيشرفت معجزهآساي علوم تجربي و دستيابي انسان عصر جديد به اكتشافات علمي در خصوص جهان وموجودات آن، وجوه گوناگون زندگي بشر را تحت تأثير قرار داده است و از رهگذر آن، وجوه گوناگون زندگي بشر را تحت تأثير قرار داده است و از رهگذر آن، سؤالات تازه و متنوعي پيرامون خدا، جهان، انسان، دين و ... پيش روي انديشمندان قرار گرفته است.
آيا قوانين و فرضيههاي علمي جديد در خصوص چگونگي شكلگيري و تكامل زيستي موجودات زنده از جمله انسان، گردش زمين و سيارات، وجود كهكشانها، چرخش آب و صدها موضوع ديگر، با آنچه دركتابهاي آسماني درباره اين موضوعات آمده است، سازگاري دارد يا نه؟
در صورتي كه دستاوردهاي جديد علمي با مفاد ظاهري كتابهاي آسماني سازگار نباشند، تكليف مؤمنان و معتقدان به كتابهاي آسماني چيست؟
ناسازگاري علوم جديد و كتب آسماني، كه تعارض علم و دين نامبردار گرديده است، آيا مستلزم آن است كه پژوهشگران علوم تجربي نسبت به آنچه در كتب آسماني آمده است بياعتقادي و باشند و از سوي ديگر معتقدان به كتب آسماني نسبت به دستاوردهاي علوم جديد مخالفت ورزند؟ يا آنكه راه ديگري وجود دارد كه مطابق با آن بتوان هم به مفاد كتب آسماني معقتد بود و هم به محصولات علوم جديد؟
سؤلاتي از اين دست، همانگونه كه در خصوص كتب آسماني يهوديان و مسيحيان يعني تورات و انجيل مطرح است، در خصوص كتاب آسماني ما مسلمانان، قرآن كريم نيز مطرح و تحقيق پيرامون آنها و جستوجوي پاسخ مناسب براي آنها در راستاي تنوير اذهان مؤمنان و حقطلبان، به ويژه نسل جوان حوزوي و دانشگاهي از جمله وظايف بسيار مهم بشمار ميرود.
نگارنده اين سطور با طرح و ارائه ديدگاهي تازه، مبتني بر تفكيك بياني زبان قرآن و زبان علم تلاش كرده است راه هموار، مستدّل و استواري را پيش روي محققان قرار دهد كه پيرو آن هرگونه تعارضي ميان علم و دين از ريشه منتفي ميگردد. اين رويكرد نشان خواهد داد كه طرح مسأله تعارض ميان علم جديد و مفاد كتب آسماني از ابتدا طرحي اشتباه و غلط انداز بوده كه فاقد هرگونه مبناي دقيق علمي و منطقي است.
مطابق با اين ديدگاه، جمع ميان احترام به دستاوردهاي علوم جديد و اعتقاد به مفاد كتب آسماني، امري ممكن و سهل خواهد بود و در نتيجه اعتقاد به كتب آسماني هرگز به معناي مخالفت و ستيز با علم شمرده نميشود؛ همانگونه كه پژوهش و تحقيق در رشتهاي از علوم و دستيابي به نتيجهاي علمي مستلزم رويگرداني و بياعتقادي نسبت به كتب آسماني نخواهد بود.
در مقاله حاضر سعي شده است اين ديدگاه به طور شفاف در ضمن مباحثي چند معرض مطالعه،نقد و اظهار نظر محققان گرامي علوم قرآني قرار گيرد و از رهگذر آن خدمتي ولو ناچيز به ساحت مقدس قرآن كريم صورت پذيرد، باشد كه مقبول درگاه حضرت حق قرار گيرد. انشاءالله.
مناسبترين و معتبرترين راه براي شناخت هدف اصلي و مقصد نهايي هر اثر انساني يا فوق انساني، اين است كه از طريق مطالعه همان اثر به جستوجوي هدف اصلي آن بپردازيم و با بهرهگيري از اعلام و اظهارنظر سازنده و پديدآورنده آن، به شناخت مقصود نهايي آن دست يابيم. شناخت مقصد نهايي قرآن كريم نيز با تدبر و مطالعه دقيق آن كتاب آسماني به بهترين وجه به دست ميآيد و پژوهشگر را از پيمودن راههاي ديگر به ويژه اظهار نظرهاي شخصي و حدسي بينيازي ميسازد.
بسياري از آيات قرآن كريم به گونه صريح، هدف و مقصد نهايي اين كتاب آسماني را هدايت آدميان به راه مستقيم الهي و در نتيجه رسيدن به قلههاي كمال انسانيت و مقام قرب پروردگار و سعادت دنيا و آخرت معرفي كردهاند.
آنچه در مجموع آيات قرآن كريم، مورد توجه و مطمح نظر اصلي است، چيزي جز هدايت انسانها به هدف عالي آفرينش و مقتضاي برهان عقلي بر ضرورت نزول كتاب آسماني و بعثت پيامبران الهي از سوي خداوند بزرگ نيز ميباشد. پارهاي از آيات كه به معرفي هدف و ماهيت اصلي قرآن كريم پرداختهاند، عبارتاند از:
«شهر رمضان الذي أنزل فيه القرآن هدي للناس و بينات من الهدي و الفرقان» (بقره،2/185)
اين ( كتاب خدا و آيات مذكور) حجت و بيانست براي عموم مردمان و راهنما و پندي است براي پرهيزكاران.
« قالوا يا قومنا انا سمعنا كتاباً أنزل من بعد موسي مصدقا لما بين يديه يهدي الي الحق و الي طريق مستقيم» (احقاف، 46/30)
گفتند اي طايفه ما (گروه جنها)، همانا آيات كتابي را شنيديم كه پس از موسي نازل شده، در حالي كه كتب آسماني تورات و انجيل را براستي تصديق ميكرد، خلق را به سوي حق و راه راست هدايت ميكند.
« ان هذا القرآن يهدي للتي هي أقوم ويبشر المؤمنين الذين يعملون الصالحات أنّ لهم أجرا كبيرا» (اسراء17/9)
همانا اين قرآن، خلق را به راستترين و استوارترين راه هدايت ميكند و اهل ايمان را كه نيكوكار باشند به اجر و ثواب عظيم بشارت ميدهد.
« طس تلك القرآن و كتاب مبين. هدي و بشري للمؤمنين» (نمل،27/2،1)
اين است آيههاي قرآن و كتاب آشكار الهي، كه هدايتگر و بشارتدهنده مؤمنان است.
آيه 2 و 97 سوره بقره، 157 سوره انعام، 203 سوره اعراف، 57 سوره يونس، 89 سوره نحل، 3 سوره لقمان و تعدادي ديگري از آيات قرآن كريم نيز بر اين حقيقت كه قرآن كريم كتاب هدايت و بشارت است تصريح دارند.
لازم است براين مطلب تأكيد كنيم كه آيات فوق، قرآن را كتاب هدايت معرفي ميكنند. از اين رو نميتوان اين هدف را تنها به بخشي از آيات قرآن مربوط دانست و اهداف ديگري غير از هدايت را براي بخشهاي ديگري از آيات قرآن منظور كرد. هدايت به صراط مستقيم پروردگار و سوق دادن آدميان به قلههاي سعادت و كمال، همان گونه كه مقصد اصلي و هدف منحصر بفرد قرآن كريم قلمداد شده است، در خصوص ساير كتب آسماني و پيامهاي وحياني نيز ساري و جاري است.
آيات44و46 از سوره مائده، 91و154از سوره انعام، 154 از سوره اعراف، 2 از سوره اسري و تعداد ديگري از قبيل تورات و انجيل نيز در راستاي هدايت انسانها، به صراط مستقيم الهي و رساندن ايشان به قلههاي سعادت و كمال نازل شدهاند.
از آنجا كه رسيدن به مقصد نهايي قرآن (=هدايت) محتاج ارايه راهكاري عملي است ك به كار بستن آن توسط انسانها ضامن دستيابي ايشان به هدف باشد، از اينرو قرآن كريم امر هدايت آدميان را به سر منزل مقصود در قالب ارايه طرحي جامع كه پاسخگوي همه نيازهاي فطري و متناسب با امكانات خدادادي آنان باشد، به انجام رسانده است.
در اين طرح، همه ابعاد وجود آدمي مد نظر قرار گرفته و از هرگونه افراط و تفريطي كه ناشي از عدم شناخت دقيق از ساختمان وجودي انسان و يا بيتوجهي نسبت به بُعدي از وجود او باشد پرهيز شده است.
طرح جامع و كاملي كه قرآن، امر هدايت آدميان را در قالب آن به انجام رسانده است مشمتل بر سه بخش كلي، به قرار ذيل است:
الف ـ تبيين اصول عقايد اسلامي: توحيد، نبوت و معاد و نوعي عقايد متفرع بر آنها مانند: لوح، قلم، قضا و قدر، ملايكه، عرش، كرسي، خلقت آسمان و زمين و نظاير آنها.
تبيين اين اصول، دعوت و ترغيب آدميان به شناخت هرچه دقيقتر آنها، اعلام عواقب سوء بياعتقادي نسبت به اين اصول، بيشترين حجم از آيات قرآن را به خود اختصاص داده است.
ب ـ بيان اصول اخلاق پسنديده و صفات حسنه مناسب با اصول سهگانه كه يك انسان واقعبين و با ايمان بايد واجد آنها باشد.
ج ـ وضع و تبيين قوانين عملي و احكام شرعي كه درحقيقت حافظ سعادت حقيقي و زاينده و پرورش دهنده اخلاق پسنديده و بالاتر از آن، عامل رشد و ترقي اعتقادات حقه و اصول اوليه ميباشد.1
بخشهاي سهگانه بالا كه همه آيات قرآن را شامل ميشود، همراه با تبيين و تفسيرهاي رسيده از ناحيه پيامبر گرامي اسلام(ص) و امامان معصوم(ع) كه از سوي خداوند بزرگ مأمور به انجام آن شدهاند، يك جهانبيني نظري جامع و منسجم با برنامهاي عملي و سعادت اساسي فكري و عملي او از گهواره تا گور باشد. در پرتوي اين جهانبيني، مبدأ و مقصد هستي به طور كامل و روشن؛ و آدمي به عنوان گل سرسبد هستي، صاحب هويتي منحصر بفرد ميگردد، همه افعال و اقوال او در چارچوب قوانين و دستورالعملهاي اعلام شده اخلاقي و اجتماعي در مسير رشد و تعالي او جهت مييابند و از همين رهگذر، هدف نهايي قرآن يعني هدايت، به قلههاي سعادت و كمال در پرتوي ايمان و عمل صالح تحقق مييابد.
اگر اين حقيقت كه بكارگيري نوعي زبان در هر حوزه، تابعي از مقاصد و اهداف اعلام شده درهمان حوزه است برآنچه تاكنون پيرامون مقصد نهايي قرآن و راهكار علمي و نظري براي وصول به آن مقصد بيان كرديم، اضافه شود، با اطمينان ميتوان به نتيجه مطلوب مقال دست يافت. زيرا تنوع و گوناگوني اهداف و مقاصد مورد توجه و خواست حوزههاي مختلف، تنوع وشيوههايي از زبانها و سبكهاي بياني را سبب ميشود كه به لحاظ ويژگيها، صلاحيتهاي بكارگيري و نتايج مورد انتظار از آنها بسيار متفاوتاند. همانگونه كه نوع هدفها و خواستها در حوزههاي ديني، علمي، فلسفي، عرفاني، هنري و ... متفاوتاند. بايد توجه داشته باشيم كه بكارگيري نوعي زبان، بستگي دارد به اينكه از آن چه ميخواهيم و به وسيله آن، به دنبال تبيين چه هدف و مقصدي هستيم.
« از آنجا كه زبانهاي مختلف، علايق مختلف را بازميتابند – هنري، اخلاقي، ديني و علمي – هر حوزهاي بايد رهبردي را كه براي برآوردن مقاصد خود مناسبتر ميداند در پيش بگيرد».2
به انجام رساندن مقاصد دين، بكارگيري زبان خاص خود را ميطلبد كه از آن به «زبان دين» تعبير ميشود. اين زبان فقط از عهده بيان اهداف دين برميآيد. همانگونه كه زبان علم، زبان فلسفه، زبان هنر و جز آن، از آنجا كه درصدد به انجام رساندن اهداف خاص خود هستند، تنها از عهده مقاصد علم، فلسفه و هنر برميآيند.
به همان سياق كه زبان هنري، مولود فلسفي نميزايد و هيچكس را چنين توقعي نبوده و نيست زبان ديني هم از بيان مقاصد علمي ناتوان است، زبان ديني هم از بيان مقاصد علمي ناتوان است، زبان علمي گرچه ميتواند فحواي ديني داشته باشد و آدميان را بالواسطه در شناخت بهتر و ملموستر پارهاي از مقاصد دين ياري دهد، ليكن هرگز از عهده بيان مستقيم اهداف دين برنميآيد و نميتواند بجاي زبان دين بنشيند و از موضع آن سخن بگويد.3
ظهور نظريه تحليل زباني كه بكارگيري زبانهاي متفاوت را براي برآوردن مقاصد مختلف توصيه ميكند، اگرچه بنابه گزارش بعضي از پژوهشگران4، مرهون تلاش فيلسوفان مغرب زمين در قرن بيستم ميلادي است، ليكن به نظر ميرسد اين حقيقت از دير زمان مورد توجه و عمل محققان در رشتههاي مختلف بوده است. از همين رو فيلسوفان براي بيان مقاصد خود از سبك بياني خاص خود بهره ميجستند، درحالي كه فقيهان مقاصد خود را با زباني ديگر و عارفان نيز مقاصد خود را با بيان خاص خود به مخاطبان منتقل ميكردند. در فقه اسلام و عارفان نيز مقاصد خود را با بيان خاص خود به مخاطبان منتقل ميكردند. در فقه اسلام و در ميان فقيهان بزرگوار ما تمسك به روايات و استنباط احكام شريعت از آنها تنها با اين پيش فرض كه زبان بكار گرفته شده در روايات، زبان عرفي است، مجاز شمرده شده است.
زبان عرفي، عبارت است از زباني كه تفهيم و تفاهم در آن، در حد فهم نوع اهل عرف انجام گرفته است. براي فهميدن مراد نصوصي كه از زبان عرفي در آنها استفاده شده است نه تنها بكارگيري دقايق فلسفي مجاز نيست كه اين امر، فهم آنها را با مشكل جدي روبرو ميكند. عشق و عاشقي نيز زبان خاص خود را دارد كه اگر كسي بدون آشنايي با آن زبان بخواهد با مقاصد اهل آن وادي آشنا شود، جز كج فهمي و دوري از مقصد چيزي عايد او نخواهد شد. جلالالدين مولوي در تعريف عشق رباني چنين ميگويد:
پس چه باشد عشق درياي عدم***درشكسته عقل را آنجا قدم5
روشن شدن مقصد و هدف اصلي قرآن از يكسو، و اين حقيقت كه تبيين مقاصد مختلف، بكارگيري زبانهاي مختلف را موجب ميشود، ما به نتيجه مهمي در خصوص راهبرد زباني و سبك بياني اين كتاب آسماني نايل ميگرداند.
سبك بيان و زبان قرآن در كليه آيات آن به طور مستقيم و بالاصالة متوجه همان هدف اصلي و متناسب با نوع تعاليم و آموزههايي است كه قرآن درصدد تبيين آنها بوده است. اين شيوه بياني خاص كه به هدفش تبيين و تعليم اصول ايمان، اخلاق حسنه و تشريع قوانين سعادتبخش حيات بشر در پيمودن راه كمال، در تكتك آيات قرآن اتخاذ شده است، كاوشگر انديشمند را قادر ميسازد تا با شناخت و بهرهگيري صحيح از آن بتواند با اطمينان، هدف عالي آفرينش و راه دستيابي به آن را از آيات قرآن استنباط كرده و درهمان مسير طي استناد ديگر به آن براي اثبات اهدافي كه در زمره مقاصد اصلي قرآن نبوده، ناروا و موجب انحراف و تحميل رأي شخصي بر قرآن است.
اگر آيات قرآن را به لحاظ محتوايي در دو دسته زير گروهبندي كنيم، باز در مطلب بالا تغييري پديد نميآيد:
الف - آياتي كه به طور مستقيم و صريح به بيان وتعليم مسايل مربوط به اصول ايمان، اخلاق و قوانين فردي و اجتماعي و... پرداختهاند. اين گروه از آيات كه حجم عظيمي از قرآن كريم را به خود اختصاص دادهاند در جاي جاي قرآن به وضوح قابل رؤيتاند.
ب – آياتي كه به طور مستقيم به بيان مسايل مربوط به بخشهاي سهگانه بالا نپرداختهاند، ليكن با طرح اجمالي اموري ديگر به نحوي ذهن آدميان را متوجه همان اصول و تعاليم كردهاند. آياتي كه در آنها به تفكر در آسمانها و ستارگان، آفرينش زمين ودرياها و كوهها، اختلاف شب و روز، خلقت انسان و اسرار و رموز ساختمان وجود انسان و آثار گذشتگان و قصص و تاريخ آنان دعوت كردهاند، در اين گروه جاي ميگيرند.
هر دو گروه از آيات، بالاصالة در راستاي به انجام رساندن هدف اصلي قرآن، يعني هدايت انسانها به كمال و سعادت واقعي در پرتوي ايمان و عمل صالح نازل شدهاند.
به همين سبب، سبك بيان و زبان بكار گرفته شده در آنها نيز تنها از عهده همين مقصود برآيد و صرفاً ميتوان استنتاج اين نتيجه را از آنها انتظار داشت. تلاش براي استنتاج نتايجي نامتناسب با هدف اصلي قرآن از هر كدام از دو گروه از آيات فوق، تلاشي عقيم و بيثمر خواهد بود، زيرا نتايج ديگر، هرگاه كه از مقاصر اصلي قرآن بحساب نيابند، مستلزم بكارگيري زبان ديگري از زبان بكار گرفته شده در قرآن است.
در دومين گروه كه بيشتر در معرض اين مباحث است، اگرچه به طور صريح از آفرينش آسمانها و ستارگان و... سخن رانده شده است، ليكن بايد توجه كرد كه چه هدف و مقصدي، وراي اين سخنان نهفته است. غايتي كه به طور صريح و يا تلويحي در همه اين آيات ذكر شده است، تفكر، تدبر و كنجكاوي انسانها در حقايق عالم وجود، به قصد شناخت خالق هستي و اوصاف منحصر بفرد او و به دنبال آن، ايمان و اعتقاد راسخ و آگاهانه نسبت به ذات بيمانند اوست. اين غايت از جمله مقاصد اصلي قرآن است يعني دعوت به شناخت و ايمان به مبدأ هستي كه در گذشته بيان گرديد. از اين رو زبان قرآن در اين گروه از آيات به لحاظ كاركرد امكان تمسك و استنتاج، با زبان آن در آياتي كه به طور مستقيم به بيان مقاصد اصلي قرآن پرداختهاند برابراست. زيرا اين درخواستها و مقاصدند كه به كارگيري زبانها را سبب ميشوند نه چگونه خواستنها؛ و فرض اين است كه مقصد و خواست همه آيات يك هدف و مقصد بيش نيست.
اگر فرض بر اين بود كه قرآن كريم از آياتي كه در خصوص آفرينش آسمانها و زمين و... نازل شدهاند، اهداف علمي ـ مثلاً توصيف اجزايي از جهان را ـ مدنظر داشته است، در اين صورت ميتوانستيم بگوييم كه بايد اين گروه از آيات را با فرض تبيين همين اهداف علمي مورد تحليل زباني قرار داد؛ ليكن آشنايان با قرآن به خوبي ميدانند كه نسبت دادن چنين اهدافي به اين كتاب آسماني بكلي نسبتي ناروا و فاقد هرگونه سند و برهاني است.
توصيف جهان طبيعت و پديده اي ريز و درشت آن، از آن جهت كه مقصد اصلي علم(مقصود از علم در اصطلاح،علم تجربي است) است، زبان خاص خود را ميطلبد كه ا زآن به «زبان علم» تعبير ميشود. «زبان دين» و «زبان علم»، هر يك وظايف، كاركردها، ويژگيها و مخاطبان خاص خود را داند كه نه ميتوان آنها را بجاي هم نشاند و نه ميتوان نتايج مورد انتظار از يكي را از ديگري طلب كرد.
جي. او. اورمسون، ميگويد:
«زبان، وظايف و ساحتهاي گوناگوني دارد، ما نبايد در صدد توصيف جهان باشيم، و اگر در اين صدد برآمديم، چه بسا اين توصيف را در شيوههاي به كلي متفاوت انجام ميدهيم كه قابل تبديل يا تحويل به يكديگر نباشند».6
نظريه «تمايز بياني زبان قرآن و زبان علم»، كه در سطور بالا تا حدودي تبيين گرديد، ما را قادر ميسازد تا به راحتي به حل كليه موارد تعارض ظاهري ميان آيات قرآن و دادههاي علم جديد بپردازيم. نگارنده با بهرهگيري از همين نظريه،به حل تعارض ادعايي ميان آيات آفرينش انسان از خاك و نظريه تكامل زيستي موجودات زنده در سطور زير پرداخته است تا نشان دهد كه با بهرهگيري از اين نظريه ميتوان به نحو مطلوب ومنطقي، به پاسخگويي به همه موارد ادعايي تعارض بين دادههاي علم جديد و متون كتب مقدس ديني پرداخت.
بر طبق نظريه «تمايز بياني زبان قرآن و زبان علم» ، آيات آفرينش انسان از خاك ونظريه تكامل زيستي موجودات زنده(از جمله انسان)، زبانهاي كاملاً متمايز و نامرتبط براي بيان يك واقعيت هستند. آيات آفرينش، اين واقعيت را با زبان خاص دين و براي برآوردن اهداف دين؛ و نظريه تكامل،همين واقعيت را با زبان علم و براي برآوردن اهداف علم، تبيين و تفسير ميكنند. زبان آيات خلقت انسان از خاك، زباني است كه ميخواهد مقصد نهايي قرآن كريم(هدايت) را با تذكر به يكي از اصول ايمان و يا اخلاق حسنه، آن گونه كه بايد به مخاطب برساند و همانند ساير آيات قرآن، عهدهدار هيچ بار مثبت يا منفي براي حوزههاي ديگر از جمله حوزههاي علوم طبيعي و زيستي نيست. نظريه تكامل هم كه امروز يك اصل مسلم حوزههاي علوم طبيعي تلقي ميشود، يك تئوري علمي است كه با بكارگيري زبان خاص علم كه وظايف مشخصي بر عهده دارد، به تبيين پديدههاي عالم طبيعت پرداخته و چگونگي شكلگيري و ظهور انواع موجودات زنده جهان را با تفسير علمي به انجام رسانده است. بكارگيري اين زبان نيز حامل هيچ با مثبت يا منفي براي حوزه دين نيست.
تعلق هركدام از اين دو زبان به حوزهاي كاملاً متفاوت و با مقاصد و اهدافي در نهايت متباعد، سبب ميشود كه اين دو [آيات آفرينش و نظريه تكامل] رقيب يكديگر قلمداد نشوند و وجود تعارض ميان آنها از ريشه منتفي گردد.
تعارض ميان آيات آفرينش و نظريه تكامل، زماني قابل تصور است كه اين دو زبان مربوط به يك حوزه و از يك سنخ و در صدد ببار نشاندن يك نتيجه باشند، در حاليكه هرگز مطلب از اين قرار نيست.
شايد ديدگاه استاد شهيد مرتضي مطهري(قدس سره) در خصوص سمبليك بودن زبان قرآن در آيات آفرينش، ناظر به ديدگاه «تمايز بياني زبان قرآن و زبان علم» باشد.7
ما ميتوانيم با بهرهگيري از اين نظريه، به حل تعارض ظاهري ميان آيات قرآن كريم ودادههاي علم جديد در همه موارد ادعايي بپردازيم.
نظريه« تمايز بياني زبان قرآن و زبان علم» كه مبناي حل تعارض ظاهري دادههاي علم جديد و آيات قرآن كريم قرار گرفت. نسبت به ساير ديدگاههايي كه از سوي پژوهشگران اسلامي پيرامون موضوع محل بحث ابراز شده است،داراي مزايايي به قرار ذيل است:
الف ـ اين ديدگاه ميتواند به طور عمومي مبناي حل هرگونه تعارض ادعايي ميان آيات قرآن و تئوريها و يا اصول مسلم علمي در رشتههاي مختلف علوم تجربي قرار گيرد و ما را از جستوجوي پاسخهاي متعدد براي مصداقهاي احتمالي تعارض در زمينههاي ديگر بينياز كند.
ب ـ بر طبق اين نظريه، قرآن كريم با زبان خاص خود به تبيين مقاصد و اهداف مشخص خود پرداخته ونسبت به هر داده علمي چه نفياً و چه اثباتاً بيطرف است.
ج ـ اين ديدگاه، قرآن كريم را در ساحتي فوق تجربه قرار ميدهد و در نتيجه، آموزهها وتعاليم آن را در معرض دادههاي ابطالپذير علم قرار نميدهد، از انطباق نظريههاي علمي متغير بر آيات قرآن جلوگير ميكند و مانع تحميل هرگونه رأي شخصي بر قرآن ميشود.
د ـ اين ديدگاه، مانع بروز هرگونه انفعالي در ميان عالمان ديني در پي پيشرفتهاي علمي در حوزههاي مختلف ميگردد و عالمان دين را بر اتخاذ آرا و ديدگاههاي مستند قرآني استوار ميسازد.
1ـ علامه محمدحسين، طباطبايي، قرآن در اسلام، صص6ـ15، با تلخيص و اندكي تغيير.
2ـ ايان بارپور، علم و دين، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي/282، مركز نشر دانشگاهي، چاپ دوم، 1374.
3ـ براي آشنايي بيشتر با نظريههاي تحليل زباني بنگريد به:
ـ جان هيك، فلسفه دين، انتشارات بينالمللي الهدي، ترجمه بهرام راد، چاپ اول،1372، صص169ـ200.
ـ ايان باربور، علم و دين، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، صص277ـ306، مركز نشردانشگاهي، چاپ دوم،1374.
4. اميرعباس علي زماني، زبان دين، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول،1375.
5. جلال الدين مولوي، مثنوي معنوي، دفتر 3، بيت4732.
6. Urmson,Philosophical Analysis, P.180 . نقل از علم و دين/282.
7. رجوع كنيد به: علل گرايش به ماديگري/104، مبحث توحيد و تكامل.